یک هفته از انتشار فیلم سلاخی روباهی در پیرانشهر نمیگذرد که نوبت به سر بریدن گربهی بخت برگشته میرسد که با بی رحمی تمام به تصویر کشیده شده است و مثل همیشه در اندک زمانی فضای رسانهای از آن پر میشود، جدا از پدیدار شناسی این گونه رویدادها که در قالب تحلیل روانشناختی و البته اجتماعی میگنجد، تأمل و تفکر در نوع رویکردی است که در مخاطبین رسانهای خشونتها دیده میشود, که طیف وسیع از احساسات را شامل میشود، این میتواند معیار روشن و مفیدی از میزان و چگونگی سلامت روحی و روانی افراد یک جامعه را بهدست دهد، آن هم جامعهی که خود قربانی دهها مدل از ترس، تهدید و خشونت و بسیاری ناهنجاریهای رفتاری و کلامی دیگر است.
بسیاری که خود اصطلاحاً از حامیان و فرهنگ سازان دوستی با حیوانات میدانند ندانسته در دام خشونت افتاده و مجازاتهایی مشابه را برای مجرمان خواهاناند و بران پافشاری میکنند, که دران نگاه تربیتی و عبرت آموز از درجهی اعتبار ساقط است, چگونه است که با برخورد احساسی و از سر تعصب که دران صحبت از اعدام, شلاق و شکنجه است, اصلاح و بهبود شرایطی را طلب میکنیم که خود زاییده و پرورش یافته در چنین فضایی هستند, ایا در این صورت میتوان انتظار داشت که روباه, سگ و گربهای سلاخی نشود اما همچنان بهطور مداوم خواهان اعدام و شلاق مرتکبین این جنایات بود و آن را دستگاه قضایی استمدادد کرد؟ این دوستی بدون پشتوانه خود تحریک کنندهی بغض و کینه خواهد بود و دلیلی برر ارتکاب جنایاتی خونبار تر, مهربانی و احساس مفهومی جدا از کینه, عداوت و سنگدلی دارد که با آن نه تنها بهدست نیانده بلکه تباه و نابود میگردد, کسی که انسان و حیوانی را آزار میدهد و یا شکنجه میکند از مشکل روحی و روانی رنج میبرد و باید درمان شود. کلام, منش و رفتار ما در جهت ترویج مهربانی حرکت میکند, این معنای کلان حمایت است که ما پیروان آن هستیم و نه بی تفاوت.
امید که توجه و احترام به حقوق جانداران به اخلاق اجتماعی تبدیل شده و توسط قوانین حفظ و پاسداری شود.
با سپاس آبتین طبرزدی.